00
تنها ماندن مداوم و طولانی مدت می تواند با تغییر متابولیسم مغز در انسان ها مانند حیوانات حس ترس و تهاجمی شدن را برانگیزد. محققان دانشگاه ایلینویز شیکاگو طی تحقیقات خود دریافتند دو آنزیم معین که در ساخت هورمون آلوپرگنانول مغز نقش دارند در این رابطه تاثیرگذارند. این هورمون در تنظیم استرس دخیل است، در افرادی که تنها می مانند میزان هر دو آنزیم به حد نصف کاهش می یابد که پیامد آن کاهش تولید هورمون آلوپرگنانول مغز است. این فرآیند علت اصلی تهاجمی و ترسو شدن افراد تنهایی است که ارتباطات اجتماعی ندارند. محققان امیدوارند با کمک این یافته و کشف این مکانیسم داروهایی تولید کنند که چنین پیامدهای ناشی از استرس را در افراد کاهش دهد
انیشتین نابغه علمی قرن بیستم می گوید: در عالم مجهول، نیروی عاقل و قادری وجود دارد که جهان گواه وجود اوست (کتاب اثبات وجود خدا، چاپ سوم، ص 76 به نقل مارلین بوکس کریدر). انیشتین، دانشمند متخصص در فیزیک و ریاضی است نه در مسائل روانی و انسانی و مذهبی و فلسفی. او پس از تقسیم مذهب به سه نوع، نوع سوم را که مذهب حقیقی است مذهب وجود یا مذهب هستی می نامد و احساسی که انسان در مذهب حقیقی دارد این چنین شرح می دهد: در این مذهب، فرد، کوچکی آمال و هدفهای بشر و عظمت و جلالی که در ماورای پدیده ها در طبیعت و افکار تظاهر می نماید حس می کند، او وجود خود را یک نوع زندان می پندارد چنانکه می خواهد از قفس تن پرواز کند و تمام هستی را یک باره به عنوان یک حقیقت واحد دریابد (دنیائی که من می بینم ص 57).
این دانشمند مدعی است که احساسات موجد مذهب متفاوت است، علت گرایش به مذهب را در همه طبقات نمی توان یکسان دانست. او می گوید: برای یک انسان ابتدائی، ترس: ترس از مرگ، ترس از گرسنگی، ترس از جانور وحشی، ترس از مرض، ایجاد کننده زمینه مذهبی است. فکر محدود و عدم رشد عقل انسان بدوی برای خود موجودات کم و بیش شبیهی می سازد، این موجودات را با دست و فکر خود می سازد و بعد از این آفریدن به این فکر می افتد که چگونه از خشم آنها جلوگیری کند، چطور بر سر لطفشان بیاورد. اینگونه مذهب را مذهب ترس باید نامید و خدائی که در این مذهب پرستیده می شود خدای واقعی نیست و منجر به نوعی بت پرستی می شود. می گوید: خصیصه اجتماعی بشر نیز یکی از تبلورات مذهب است. یک فرد می بیند پدر و مادر، خویشان و رهبران و بزرگان می میرند یک یک اطراف او را خالی می گذارند، پس آرزوی هدایت شدن، دوست داشتن، محبوب بودن و اتکاء و امید داشتن به کسی، زمینه قبول عقیده به خدا را در او ایجاد می کند. به عقیده انیشتین خدائی که ناشی از این احتیاج است نیز خدای واقعی نیست، صفاتی که برای او فرض می شود همه صفات انسانی است، کتاب مذهبی یهودیان و همچنین انجیل این چنین خدائی را معرفی می کنند، این مذهب نسبت بمذاهب ترس یک درجه تکامل یافته است.
آن گاه چنین می گوید: "ولی فراموش نشود که در این بین عده قلیلی از افراد و اجتماعات یافت می شوند که یک معنی واقعی از وجود خدا را ورای این اوهام دریافته اند که واقعا دارای خصائص و مشخصات بسیار عالی و تفکرات عمیق و معقول بوده به هیچ وجه قابل قیاس با آن عمومیت عقیده نیستند". مقصودش اینست که گمان نرود در میان اجتماعاتی که در آن دو نوع مذهب وجود داشته و دارد همه افراد فکرشان درباره خدا سطحی است، افرادی هم در همان جماعات یافت می شوند که خدا را آنچنان که شایسته قدس و جلال او هست در نظر می آورند و پرستش می نمایند. آنگاه چنین می گوید: یک عقیده و مذهب ثالث بدون استثناء در ذهن همه وجود دارد، گرچه با شکل خالص و یکدست در هیچ کدام یافت نمی شود. من آن را " احساس مذهبی آفرینش یا وجود " می نامم. بسیار مشکل است که این احساس را برای کسی که کاملا فاقد آن است توضیح دهم، بخصوص که در اینجا دیگر بحثی از آن خدا که به اشکال مختلفه تظاهر می کند نیست.
در این مذهب، فرد به کوچکی آمال و هدفهای بشر و عظمت و جلالی که در ماورای امور و پدیده ها در طبیعت و افکار تظاهر مینماید پی می برد. او وجود خود را یک نوع زندان می پندارد، چنانکه می خواهد از قفس تن پرواز کند و تمام هستی را یکباره بعنوان حقیقت واحد در یابد. مطابق این بیان در انسان و حداقل در افراد رشد یافته انسانها چنین احساسی وجود دارد که می خواهد از وجود محدود خود خارج شود و خود را به قلب هستی رساند. در انسان میلی وجود دارد که آرام نمی گیرد مگر آنکه خود را با خدا و منبع هستی متصل ببیند. این همان است که قرآن کریم فرموده است: «الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله الا بذکر الله تطمئن القلوب؛ تنها با یاد خدا و جای گرفتن خدا در قلب است که دل آدمی آرامش خویش را باز می یابد» (رعد/ 28).
انیشتین در مقدمه " خلاصه فلسفی نظریه نسبیت " می گوید: بشر پس از آشنا شدن با فیزیک جدید همین قدر می تواند ادعا کند که با الفبای کتاب آفرینش آشنا شده است نه بیشتر. یعنی مثل بشر از نظر آشنائی با حقایق جهان مثل کودکی است که تازه به دبستان رفته و الفبای یک زبان را شناخته است، این کودک تا وقتی که بتواند کتاب های علمی که به آن زبان نوشته شده است بخواند و بفهمد، چقدر فاصله دارد؟ بشر امروز نیز تا وقتی که بتواند کتاب طبیعت را بخواند همین قدر بلکه بیشتر فاصله دارد.
منـابـع
افسانه پیدایش میترا
میترا از سنگی بوجود آمد و به محض تولد، مورد پرستش شبانان قرار گرفت.
آنگاه با خورشید هماهنگ گردید و یک گاو نر وحشی (ورزو یا ورزا) را به دام انداخت.
مهر، گاو وحشی را به درون غاری کشاند و آنرا در آن غار به زنجیر کشید .
گاو از غار فرار کرد.
به فرمان خورشید، کلاغ، گاو را کشت .از درون گاو، خوشه گندم و درخت انگور رویید.
کژدم و افعی و مورچه به خوردن اعضای تناسلی گاو پرداختند.
میترا به آسمان عروج کرد.
بار دیگر به زمین برگشت و به مردگان، نیروی قیام و رستاخیز داد. خوبان را از بدان جدا کرد.
نیکوکاران را از بدکاران جدا کرد.
آنگاه گاوی را ذبح کرد و با شیره مقدس، درآمیخت و به دست عادلان قوم داد.
هر کس از این مشروب بنوشد، جاودانه خواهد شد .
اساس مهر پرستی بر این اعتقاد است که مهر، خدای بزرگ است و خدایان دیگر، کوچکتر از او هستند. میترائیسم بر اساس پرستش آتش و پرستش قوای طبیعت، مثل باد و طوفان، خرمی و بهار، آسمان و کوه و جنگل و شب و ... پرداختن به سحر و جاده است که لازمه پرستش قوای طبیعت و اعتقاد به ارواح خبیث و طیب که دست اندکار جهان اند، است.
یکی از اصول میترائیسمی، سحر و جادو است. میترائیسم بر اساس، پرستش آتش و مهر است.
و مهر یعنی خدایی که در خورشید جای دارد، نه خود خورشید و اصالت را از آن جادوگر میداند. یعنی ممکن نیست در جامعه ای جادوگری باشد، اما جادوگر نباشد.
آنکه ذوق و استعداد و هوش بیشتری داشته باشد، با مطالعه علم نمیتواند ( تنها به این دلایل ) بر جای جادوگر تکیه بزند. بلکه جادوگری و مذاهب قدیم به صورت سازمان رسمی ارثی اداره میشدند و جادوگران متولی امور دینی بودند و رابطه های انسان و خدا ... ارزش مقام هر جادوگر به تقوا و علم نبود، بلکه در خون و ذاتش بود که ارث میبرد و برای فرزندش به میراث میگذاشت و برای دیگران ( هرچه باهوشتر و بهتر) ممکن نبود به چنین مقامی برسند.
هنگامی که اسکندر به ایران یورش برد، آیین زرتشت در ایران پابرجا بود و اسکندر ساختار آن را در هم ریخت. اینکه پس از گرفتن بابل، اسکندر به بازسازی پرستشگاههای کهن بابلی که خالی مانده و ویران شده بودند پرداخت، نمایانگر چند نکته است.
1-که مردم دیگر از پرستشگاههای کهن استفاده نمیکردند.
2- در طی 220 سال فرمانروایی هخامنشیان، هیچ پرستشگاه نوینی جای پرستشگاههای کهنه را نگرفته بود .
3- یونانیان دوباره سازی پرستشگاهها و خدایان کهن را پیروزی بر پارسیان می انگاشتند.
4- هدف یونانیان، گسترش دین خود نبود، بلکه میخواستند زرتشتیگری را از میان بردارند. از این رو خدایان رومی را جایگزین نکردند، زیرا می دانستند این خدایان بیگانه از سوی مردم پذیرفته نخواهند شد. به جای آن آئین کهن مردم را گسترش دادند، زیرا مردم آسانتر آنرا میپذیرفتند و اسکندر به هدف خود که از میان برداشتن زرتشتیگری بود میرسید.
همان آئینی که ارستو، استاد اسکندر در موردش گفته بود که اگر آنرا نابود کنی، یکی از ستونهای بلند مرتبگی در جهان را نابود کرده ای.
میترا یا مهر،از خدایان کهن آریاییها بود و زندگی دوباره بخشیدن به او، کاری به نسبه ساده ای بود. باور مردم بر این بود که میترا، فرزند آناهیتای باکره ( خداوند آب ) و نگاهدار شمارده میشد.
فرمانروایان رومی به سربازان خود دستور دادند که از گسترش آئین میترایی در میان ایرانیان پشتیبانی کنند. از اینرو، سربازان رومی با میترا، خدای تازه، آشنا شدند و آموختند که به آن احترام بگذارند. بزودی بسیاری از سربازان رومی، خود، هواداران سر سخت میترائیسم شدند و نقش بزرگی در گسترش این آئین از باختر ایران تا اروپا بازی کردند. در اروپا، میترائیسم را آئین سربازان و بازرگانان میدانستند، زیرا ایشان نخستین گروه پیروان این کیش بودند.
در همین زمان،مسیحیت نیز پدیدار شد، اما تهدیدی بر میترائیسم شمارده نشد، چون در میان فرمانروایان پشتیبانی نیافت. میترائیسم همچنان رقیب اصلی مسیحیت در اروپا و زرتشتیگری در ایران میبود.
این وضعیت تا 224 سال پس از زایش مسیح که ساسانیان، فرمانروایان میترائیست باختر ایران را سرنگون کرده و زرتشتیگری را آئین رسمی دولتی نمودند، ادامه داشت
تبلیغات مهرپرستی
مهرپرستان در سال اول میلاد علنا به تبلیغ عقاید خود پرداختند و آئین مهرپرستی به سرعت رواج یافت. در سال 68 میلادی این آئین به اروپای مرکزی راه یافت و در سال 107 میلادی تا شمال بالکان پیش رفت. در سال 148 در رومانی طرفدارانی پیدا کرد. در ایتالیا، آلمان، اطریش و فرانسه آثاری از میترا پرستی دیده می شود. در روم امپراطوران به آئین میترا گرویدند. در ارتش یونان مهرپرستی نفوذ یافت، زیرا سربازان یونانی میترا را مظهر خدای جنگجویان و پهلوانان می شناختند.
قداست اعداد در بیشتر ادیان کهن به چشم میخورد. در میترائیسم عدد هفت مقدس است.
هفت طبقه زمین، هفت مقام، هفت سیاره و در معبد : هفت طاقچه، هفت در، و ...
در مهر پرستی، رسیدن به مقام بالا دارای مراسم و شرایطی بود و برای این کار، فرد باید فنون جادوگری را میدانست : ستاره شناسی، رمل و اسطرلاب، طالع بینی، طب، و ...
درجات هفتگانه مهرپرستی عبارت بود از :
1- کلاغ : منسوب به عطارد ( تیر یا مرکوری ) . نماد : هوا و باد
2- همسر : منسوب به زهره ( ناهید یا ونوس ) . نماد : آب
3- سرباز : منسوب به مریخ ( بهرام یا مراس ) . نماد : خاک
4- شیر : منسوب به مشتری ( هرمز یا ژوپیتر ) . نماد : آتش
5- پارسا (پارسی ) . منسوب به قمر ( ماه )
6- پیک خورشید : منسوب به مهرپیما ( ستاره صبح ) ، هلیوس سل
7- پیر مرشد : منسوب به زحل ( کیوان یا ساتورن )
جوانان تازه وارد، به پیشگاه میترا معرفی میشدند و آنگاه در این مجلس به مقام نخست از مقامات هفتگانه دست می یافتند و جزو کارگران و خدمتگذاران به حساب می آمدند. ناگفته نماند که هر یک از این مقامات دارای وظایف خاصی بودند.
مثلا مقام کلاغ، مستلزم نوشیدن شراب (هوم ) و نواختن سرود مقامات بود.
مقام همسر، فقط از آن مردان بود، زیرا زنان حق شرکت در این مراسم را نداشتند. همسران، دارای روبند یا چارقد بودند که علامت مشعل یا چراغ است. این علامت مبین فروغ نوین است که با میترا، خدای روشنایی رابطه دارد .
مقام سرباز، یعنی پس از درک اسرار، ورود به صف سپاهیان خدا است. لباس سربازی به رنگ قهوه ای است .
مقام شیر، جامه ارغوانی رنگ به تن دارد و کفگیری در دست دارد که آتش را جابجا میکند .
پارسا، علامت مشخصه ای داشت و آن جامه ای به رنگ خاکستری بود .
پیک خورشید، جامه ای سرخ رنگ، کمربند زرد یا دوگوی آبی داشت .
پیر مرشد، عالی ترین مقام و منصب در آئین میترا و نماینده وی در زمین است.
علامت مخصوص او حلقه و عصا بود .
بقایای آثار مهرپرستی در ایران
آثار مهرپرستی در ایران معاصر دیده می شود. خرم آباد لرستان یکی از مرکزی بزرگ و عمده مهرپرستی ایران باستان بوده است. در حال حاضر در جنوب غربی شهرستان خرم آبادی آثاری از دوران مهرپرستی به چشم می خورد. در دره مشهور به بابا عباسی در کنار سفید کوه، دخمه ای بر سینه این کوه وجود دارد که یادگار دوران مهرپرستی ایرانیان است. این دخمه دارای چند ستون و چهار دیوار می باشد. مردم این منطقه این دخمه را (که مدعی اند قبری در آن وجود دارد (؟) به مقبره بابا عباسی می شناسند. مردم بر اساس اعتقادات کهنی که دارند، نذوری از قبیل مهره های رنگارنگ، دستبند، نخ و... تقدیم می کنند و دخیل می شوند.هر چند اثری از قبر در این دخمه مشاهده نمی شود، اما باور عامه آن نواحی بر این است که بابا عباسی در اینجا مدفون است. روی این اصل می توان گفت که این اعتقاد کهن و احترام به این دخمه، از یک اعتقاد کهن مهرپرستی رونق داشتند. اغلب مهرابه های در دوره ساسانی به صورت آتشکده در آمد و در عصر اسلامی تغییر و تحلو کلی یافت. آوه یا آبه در فارسی گنبد را گویند. مانند: سردابه، گرمابه و... کلمه مهرابه بعدها به صورت مهراب یا محراب نوشته شد. از آنجا که آئین میترائیسم با آئین های جدید سازش و تفاهم نداشت، به همین جهت در ادوار مختلف تاریخی عقیدتی این سرزمین، دچار ویرانی و تغییر می شد. مانند معبد مهر (ناهید یا آناهیتا) در شهر کنگاور. خلاصه این که: مقبره بابا عباسی بدون شک یک معبد مهرپرستی است. لرستان آثار دیگری از این آئین کهن آریائی را به یادگار دارد.
او از فرازمینی ها خون طلب عاشق آدم کشتن جز خدایان(بت ها ی تزکاتی )بوده وگویند او هنوز زنده است و گفته روزی برای هدایت جهان باز خواهم گشت
مستند فرازمین:برگرفته