سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منکوئیل
بسم الله الرحمن الرحیم با درود فراوان نسبت به خوانندگانان عزیز تمام این مطالب این وبلاگ جهت بالا بردن معلومات افراد خواننده می باشد و کاربرد وجهت گیری های خاص(سیاسی/اجتماعی/دینی/.....)ندارد.این مطالب جهت بالا بردن معلومات وجمع آوری تمام نقاط دانشی و اجتماعی جهان ترک وغیره در این بلاگ میباشد.اگردر نوشتن دچار خطایی(مثلا نکاتی بی حرمتی چون این مطالب از روی ویکی پدیا نوشته میشود) شدیم ما را در بر طرف کردن آن یاری دهید .جهت اینکه وبی مطیع دل شما ساخته وتهیه شود در نظر سنجی و گذاشتن پیام مرا یاری فرمایید. ودر زمان آنلاین بودن پشتیبانی آنلاین در وبلاگ میتوانید سوالات خود را مطرح نمایید.با رفتن به سایت میتوانید با عضویت در آن مطالب خود را جهت قرار دادن در سایت و وبلاگ مرا یاری کنیدباتشکر نویسنده منکوئیل................................ ارزش هر کس به اندازه دانش اوست

«جهان شناسی» در قرآن، منحصر به موجودات محسوس نیست؛ زیرا این کتاب ارجمند در میان آفریده‌های الهی که همه جزیی از گیتی هستند، از موجوداتی نیز نام می برد که ما یارایی درک حسّی آن را نداریم. دسته‌ای از این موجودات ملائکه (فرشتگان) هستند، به همین دلیل که ما با حسّ خود نمی توانیم آنان را درک کنیم؛ از ویژگی های وجودی آنان و ماهیّتشان نمی توانیم آگاهی داشته باشیم مگر همانقدر که آفریننده ی آنان در قرآن به ما معرفی فرموده است؛ آیاتی که در این زمینه داریم دو دسته اند: دسته ای که اوصافی کلّی را برای آنان ذکر می فرماید و دسته ی دیگر که افعال و ویژگیهای مخصوص برخی از آنها را نام می برد. 
آنچه اجمالاً از آیات شریف به دست می آید این است که: اینان موجوداتی هستند که نسبت به خدا عصیان نمی کنند؛ از عبادت خسته و سیر نمی شوند و پیوسته خدا را تسبیح و تقدیس می نمایند؛ نیز مأموران خداوند هستند. اینها همه یک صفات کُلّی است. نیز از آیات بر می آید که اینان همه در یک سطح نیستند و برخی رتبه های والاتری دارند. افعالی هم که در قرآن به آن ها نسبت داده می شود، افعال گوناگونی است که حاکی از انواع مختلف فرشتگانست (و این معنا، گویا ظاهرتر است) و یا مربوط به مراتب مختلف وجود آنهاست. 
اینک نمونه هایی از هر دسته از آیات: 
فاطر (ملائکه) / 1: «الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِکَهِ رُسُلاً أُولِی أَجْنِحَهٍ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ». 
سپاس تنها برای الله (سزاوار) است؛ آفریننده ی آسمانها و زمین، (که) فرشتگان را رسولانی قرار داده، دارنده ی بالهایی دو یا سه چهارگانه. (او) هر چند بخواهد بر آفرینش می افزاید. همانا خدا بر هر چیزی تواناست. 
این آیه، خداوند را به عنوان کسی معرّفی می کند که فرشتگان را رسول قرار داده است. 
شاید از ظاهر آیه چنین بر آید که همه ی فرشتگان به گونه ای، رسالت دارند. البتّه این برداشت خیلی قوی نیست زیرا ممکن است نظریه «قضیّه مهمله»[1] باشد یعنی در میان فرشتگان، رسولانی دارد و اگر دلیلی یافته می شد که برخی از آنان، رسالتی ندارند؛ در آن صورت این آیه نمی توانست آن را نفی کند. 
یَزیدُ فِی الْخَلْقِ... این جمله اشاره دارد بر اینکه، بال فرشتگان، منحصر به چهار تا هم نیست و خدا اگر بخواهد بالهای بیشتری می آفریند و چه بسا بتوان این را نیز فهمید که فرشتگانی نیز وجود دارند که بیش از چهار بال، دارند. 
منظور از این بالها چیست؟ آیا همانند پرندگانند؟ پس سه بال یعنی چه؟ و یا اینکه منظور دیگری در بین است.؟ 
البتّه اگر دلیلی از خارج همراهی نکند؛ به صرف بعید بودن سه بال، نمی توانیم دست از ظاهر آیه برداریم ولی چه بسا از برخی قرائن در میان آیات دیگر بتوان به دست آورد که این تعبیرات ممکن است، تعبیر کنایی یا مجازی باشند.

 

ـ در مورد اختلاف رتبه ی فرشتگان:

صافّات / 164: «وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ». 
«و از ما نیست جز که برای آن رُتبه ای معیّن است». 
یعنی: هر فرشته ای، مقامی دارد. 
از برخی آیات دیگر نیز، کم و بیش می توان دریافت که بعضی از فرشتگان نسبت به برخی دیگر، سِمَت فرمانروایی دارند: از جمله حضرت جبرائیل امین سلام الله علیه: 
تکویر / 21: «مُطاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ». 
«فرمان جبرئیل را در عالم ملکوت می پذیرند»؛ پس کسانی هستند که جبرئیل بر آنها فرمانرواست. نیز همین گونه است آیه ی مربوط به فرشته ی مرگ: 
سجده / 12: «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ». 
«بگو می میراند شما را فرشته ی مرگ»، و در برخی آیات دیگر: 
انعام / 62: «تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا». 
«بمیرانند او را رسولان ما». 
در توجیه جمع آوردن (که ملک الموت و رسُلُنا) فرموده، گفته اند که: ملک الموت مأمور قبض ارواح است ولی اعوانی دارد که به وسیله ی ایشان، قبض روح می کند؛ و چه بسا برخی از ارواح را هم خود این فرشته ی عظیم الشأن الهی علیه صلوات الله، قبض می کند. 
پس معلوم می گردد که بین ملک الموت و رسل؛ تفاوت مرتبه وجود دارد.

کارهای فرشتگان

برخی آیات به تصریح، کارهایی را به فرشتگان نسبت داده و برخی دیگر تنها عنوان هایی را یادآوری فرموده است که ظاهراً یا احتمالاً بر ملائکه منطبق می شود:[2] 
1. آیاتی که فرشتگان را حامل و رساننده ی وحی به پیامبران معرّفی می کند: 
نحل / 102: «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ». 
«بگو جبرئیل آنرا فرود آورد». 
ظاهراً روح القدس در تطبیق با آیه ای دیگر، حضرت جبرئیل ـ علیه السلام ـ است: 
بقره / 97: «قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِکَ». 
«هر که خواهد دشمن جبرئیل باشد؛ همانا او فرود آورد آن (قرآن) را بر دل تو». 
از پاره ای آیات دیگر چنین بر می آید که در همین کار نزول وحی، فرشتگان دیگر نیز شرکت دارند؛ حال یا همین وحی یا باید گفت وحی نیز مراتبی دارد که برخی به وسیله ی جبرئیل ـ علیه السلام ـ و برخی دیگر به وسیله ی سایر فرشتگان ابلاغ می گردد. 
عبس / 16: «بِأَیْدِی سَفَرَهٍ کِرامٍ بَرَرَهٍ». 
«به دست سفیرانی ارجمند و نیکوکار». 
از آیاتی است که صریحاً نمی فرماید اینان فرشته اند امّا از لحن آیه معلوم می گردد که چنین رسولانی جز فرشته نمی توانند باشند. آیاتی نیز داریم که لحن کُلّی دارند: 
نحل / 2: «یُنَزِّلُ الْمَلائِکَهَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ». 
خدا فرشتگان را به همراه روح از امر خویش بر هر کس از بندگان که بخواهد؛ نازل می کند. 
لحن این آیه کُلّی است امّا روشن است که کسانی که چنین بر آنها وحی می شود پیامبرانند و حاملان آن وحی ها نیز فرشتگانند. 
2. نزول «امر الهی» (ظاهراً بنابر سیاق آیه مقصود امر تکوینی است) به دست فرشتگان است. 
یعنی در تدبیر جهان که به امر الهی انجام می گیرد، فرشتگان عامل اجرایی اند و آن را پیاده می کنند. 
این مطلب به ویژه با تطبیق دو آیه ی ذیل، روشن می گردد. 
سجده / 5: «یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ». 
«تدبیر امر می کند از آسمان به سوی زمین؛ سپس (آن امر) یک روز به سوی او فرا می رود». 
در آیه ی دیگر این عروج، به فرشتگان نسبت داده شده است: 
معارج / 4: «تَعْرُجُ الْمَلائِکَهُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَهٍ». 
«فرشتگان و روح به سوی او فرا می روند در روزی که اندازه ی آن پنجاه هزار سال است». 
یعنی در روز قیامت، ملائکه به سوی خدا عروج می کنند. 
از تطبیق این دو آیه، شاید با روشنی کامل و ظهور قوی بتوان دریافت که «نزول امر» به وسیله ی فرشتگان بوده است و سپس باز فرشتگان آن را بالا می برند. البتّه منظور «بالای محسوس» نیست همانطور که نزول نیز جسمانی نیست که چیزی از کرات دیگر «پایین» بیاید. 
این، همان نزول از خزائن معنوی خداست: 
حجر / 21: «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ». 
«هیچ چیز نیست مگر این که خزائن آن نزد ماست». 
و هنگامی که در این عالم تحقّق می یابد، از آن تعبیر به نزول می شود؛ یعنی قبل از آن در مقام والایی جا داشته و بعد نزول معنوی کرده است. فرشتگان از عالمی که نزد خداست و خزائن اشیاء آنجاست؛ امر تدبیر جهان را نازل می کنند. بنابراین ملائکه دارای دو گونه رسالت اند: یکی رسالت تکوینی که با آن، امر تکوینی الهی و تدابیر او را در این عالم پیاده می کنند. 
و دیگری رسالت تشریعی که با آن، شرایعی را که خدا وحی می فرماید به انبیاء می رسانند. 
پس رسالت در این آیات: 
حج / 22: «اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلائِکَهِ رُسُلاً». 
«خدا از میان فرشتگان رسولانی بر می گزینند» و یا: 
فاطر / 1: «جاعِلِ الْمَلائِکَهِ رُسُلاً». 
«قراردهنده فرشتگان (به صورت ) رسولان»؛ ممکن است، هر دوگونه رسالت باشد». 
اینک می توان گفت که اگر از این آیات به دست آوردیم که تدبیر امر از عالم بالا و نزول آن به زمین، با فرشتگانست؛ پس منظور از مدبّرات در آیه ی: 
نازعات / 5: «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً». 
نیز چه بسا فرشتگان باشد. نیز: 
الذاریّات / 4: «فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً». 
زیرا که تقسیم نیز، لازمه ی تدبیر است یعنی آنچه را خداوند روزی بندگان قرار می دهد، اینان تقسیم می کنند و واسطه ی رساندن سهم هر کس یا تقسیمات دیگر هستند. 
اینها عناوینی است که صریحاً به فرشتگان نسبت داده نشده است امّا شاید بتوان از قرائن دریافت که مقصود، آنها هستند. 
البته در تفسیر این آیات، اختلافات زیادی وجود دارد امّا یک وجه این است که اینان فرشتگان هستند. 
3 و 4: دسته ای از فرشتگان حاملان عرش خدا و همان ها یا دسته ای دیگر شفاعت کنندگان مؤمنان هستند. 
مؤمن / 7: «الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا...». 
«آنانکه عرش را بر می دارند و کسانی که در اطراف آن هستند؛ برای سپاس خدا، او را تسبیح می گویند و بدو ایمان دارند و برای افراد با ایمان طلب بخشایش می کنند». 
________________________________________
[1] . قضیه ای است که موضوع آن شخص معیّن نباشد و در آن بیان کُلیّت و جزئیت نشود. از اصطلاحات منطقی است. برای اطلاع بیشتر رجوع شود به اساس الاقتباس و دیگر کتب منطقی. 
[2] . البتّه در ذیل آنها روایاتی نیز داریم امّا چون بحث ما قرآنی است؛ تنها به آیات بسنده می کنیم. 
فرشتگان در قرآن2
در اینجا نیز صریحاً ذکر نشده است که حاملان عرش چه کسانی هستند ولی با قرائن آیات دیگر، می توان استظهار و یا استشعار کرد که اینان فرشتگانند که کارشان تسبیح خدا و استغفار برای مؤمنان است، یا ضمناً می توان دریافت که این فرشتگان، دست کم یک کارشان تسبیح و استغفار برای مؤمنان است که این خود یعنی شفاعت. 
نجم / 26: «وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلاَّ مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضی». 
«چه بسیار فرشتگان که در آسمانها هستند (که) شفاعتشان برای هیچ کس سودمند نیست مگر از آن پس که خدا برای آنکه بخواهد اجازه دهد». 
انبیاء / 28: «وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضی». 
«و شفاعت نمی کنند جز برای کسانی که (خدا از آنان) راضی باشد». در روایت آمده است: «مَنِ ارْتَضیَ اللهُ دینَهُ؛ کسی که خدا دین او را قبول فرموده باشد». 
5. لعن بر کفّار نیز از کارهای فرشتگان است: 
بقره / 161: «أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ». 
«اینان کسانی هستند که بر آنان باد لعنت خدا و فرشتگان و همه ی مردم». 
آل عمران / 87: «أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَةِ». 
«اینان هستند که کیفر ایشان این است که بر آنان باد لعنت خدا و ملائکه». 
6. بشارت دادن به مؤمنان هم از کارهای فرشتگان است و بر طبق قرائن، بشارت به هنگام احتضار، داده می شود: 
فصّلت / 30: «إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ». 
«آنانکه می گویند پروردگار ما «الله» است سپس (در این راه) ایستادگی و استواری می کنند؛ فرشتگان بر آنان فرود می آیند (و می گویند): مترسید و غمگین مباشید و بشارت باد شما را به بهشتی که به شما وعده داده شده بود». 
اگر دلیلی به دست آید، چه بسا بتوان گفت قبل از مرگ نیز فرشتگان بر کسانی نازل می شوند و به آنان بشارت می دهند؛ یعنی این آیه مُنافی این مطلب نیست. امّا قدر متیقّن این است که به هنگام مرگ، این بشارت داده می شود. 
7. نوشتن کردارهای بندگان خدا، از کارهای دیگر فرشتگان است: 
انفطار / 11: « وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ کِراماً کاتِبِینَ». 
«و همانا بر شما نگهبانند؛ ارجمندانی که نویسنده هستند». 
یونس / 21: «إِنَّ رُسُلَنا یَکْتُبُونَ ما تَمْکُرُونَ». 
«همانا رسولان ما آنچه فریبکاری می کنید؛ می نویسند». 
زخرف / 80: «بَلى وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ». 
«آری و رسولان ما در نزد آنان می نویسند». 
ق / 18: «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ». 
«هیچ کلمه ای از دهان برون نیفکند مگر آن که نزد آن نگهبانی آماده وجود دارد. هیچ گفتاری بر زبان نراند مگر آن که نگاهبانی آماده (همانجا) حاضر است». 
8. از جمله آیاتی که عنوان عامی را بیان می فرماید و تصریح نکرده است که ملائکه اند امّا (از قرائن) می توان دریافت که منظور فرشتگان هستند؛ این آیه است: 
رعد / 11: «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ». 
برای او نگهبانهایی در پیش روی و پشت وجود دارد که او را بر حسب امر خدای، حفظ می کنند. 
در تفسیر این آیه بحثهایی وجود دارد. بسا این احتمال قوی تر باشد که هر کس نگهبان هایی از فرشتگان دارد که به فرمان خداوند، او را حفظ می کنند تا هنگامی که قضاء حتمی الهی در رسد؛ امّا تصریح به ملائکه، نشده است. 
9. امداد مؤمنین از دیگر کارهای فرشتگان است: 
آل عمران / 15-124: «إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَ لَنْ یَکْفِیَکُمْ أَنْ یُمِدَّکُمْ رَبُّکُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُنْزَلِینَ بَلی إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمِینَ». 
«هنگامی که می گفتی به مؤمنان: آیا اینکه خدا شما را به سه هزار تن از فرشتگان نازل شده یاری کند، بسنده نیست؟ آری، اگر شکیبایی کنید و پرهیزکاری پیشه نمایید فوراً (پس از آنها) آنکه بیایند با 5 هزار تن از فرشتگان نشانه دار و مشخّص، امداد می کند». 
تا چند سال پیش، می بایست به زحمت برای روشنفکران اثبات می شد که موجودی به نام ملک هست و مددهای غیبی وجود دارد و خدا آنها را برای کمک به مجاهدان در جنگ می فرستد. روشنفکران می گفتند این ها تلقینات روحی و امثال آن است. 
به برکت انقلاب و پیروزی آن و پیروزیهای جنگ تحمیلی با کفار بعثی؛ این مسائل حل شد و لازم نیست بنشینیم و اثبات کنیم که مددهای غیبی هم وجود دارد. 
در جای دیگر، در مورد پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ می فرماید: 
تحریم / 4: «وَ إِنْ تَظاهَرا فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمَلائِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهِیرٌ» 
«و اگر بر او چیرگی بورزید، همانا خدا مولای اوست و (نیز) جبرئیل و شایستگان از مؤمنان و (هم) فرشتگان از پس آن پشتیبان وی هستند». 
کارهای دیگر فرشتگان 
کارهایی نیز وجود دارد که برخی از فرشتگان به اعتبار شأن خویش، در مواردی ویژه و نسبت به اشخاص خاصّ، انجام می دهند: 
1. فرشتگانی که به عنوان میهمان بر حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ نازل شدند و سپس از نزد او رفتند و قوم لوط را هلاک ساختند: 
هود / 69-77: «وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْرى قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ فَلَمَّا رَأى أَیْدِیَهُمْ لا تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمِ لُوطٍ وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ قالَتْ یا وَیْلَتى أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ هذا لَشَیْ‏ءٌ عَجِیبٌ قالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ». 
همانا رسولانِ ما به مژده نزد ابراهیم ـ علیه السلام ـ آمدند، سلام گفتند؛ ابراهیم ـ علیه السلام ـ سلام گفت؛ سپس بی درنگ (برای آنان) گوساله ی بریان آورد. 
پس چون دید که دستهای فرشتگان به سوی آن (گوساله ی بریان) دراز نمی شود؛ ناپسندشان دانست و از آنان ترسی به دل گرفت. گفتند مترس. ما به سوی قوم لوط فرستاده شده ایم. 
همسر وی ایستاده بود، خنده ای کرد ما به او به (زاییدن) اسحاق و از پس او یعقوب، مژده دادیم. گفت، وای بر من! آیا من خواهم زایید در حالیکه من پیر زنی هستم و این (مرد) شوهر من پیر است همانا این چیز شگفتی است! فرشتگان گفتند آیا از تدبیر خداوند در شگفت می شوی؛ رحمت خدا و برکت های وی بر شما اهل این خانه باد؛ همانا خدا ستوده ی بزرگوار است. 
سپس می فرماید: 
هود / 81: «قالُوا یا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ». 
«گفتند: ای لوط ما رسولان پروردگار تو هستیم...». 
این داستان در سوره حجر آیات 51 تا 64 و هم در سوره عنکبوت آیات 31 تا 34، آمده است. 
باری، از این داستان در می یابیم که فرشتگان می توانند نسبت به اموری که بعد رخ خواهد داد، بشارت بدهند یعنی گونه ای علم غیب بوسیله ی فرشتگان برای پیامبران یا دیگران، حاصل می شود. 
نیز آنان موظّف می شوند که عذابی بر قومی نازل کنند چنانکه در تدبیر عذاب قوم لوط، فرشتگان واسطه بودند. چنانکه در آیاتی پیش از این خواندیم که فرشتگان کُلاً واسطه ی امر و تدبیر الهی اند. 
در اینجا مصادیق خاص تدبیرات جهانی است که چه بسا چون وسیله ی مادّی نداشته و تدبیری غیرعادی بوده است؛ فرشتگان به طور خاص برای انجام آن موظّف شده اند. 
2. قضیّه ی خاصّ دیگر: 
بنی اسرائیل تابوتی داشتند که در جنگها پیشاپیش خود حرکت می دادند که در آن آیات خدا و گویا عصای حضرت موسی نیز، وجود داشت؛ حاملان این تابوت فرشتگان بودند. 
بقره / 248: «وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّةٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَةُ إِنَّ فِی ذلِکَ لآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ». 
پیامبرشان به آنها گفت همانا نشانه ی پادشاهی طالوت این است که برای شما آن تابوتی را می آورد که در آن آرامش پروردگارتان و بازمانده ی خاندان موسی و خاندان هارون قرار دارد و فرشتگان آن را حمل می کنند. اگر مؤمن باشید؛ همانا در این نشانه ای برای شماست. 
این مطلب را آن پیامبر محترم هنگامی عنوان کرد که مردم سلطنت طالوت را با معرّفی وی، نپذیرفتند. 
پس می توان دریافت که حوادثی که عامل طبیعی ندارند به وسیله ی فرشتگان انجام می گیرد؛ یعنی آن حوادث بی سبب نیستند امّا سبب آنها ملائکه اند. 
3 و 4. در داستان زکریّا و مریم نیز فرشتگان دخالت دارند: 
دخالت فرشتگان در داستان حضرت زکریّا یکی در سوره ی آل عمران است: 
آل عمران / 39: «فَنادَتْهُ الْمَلائِکَةُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الِْمحْرابِ».
فرشتگان در قرآن3
«فرشتگان هنگامی او را فرا خواندند که وی در محراب نماز می خواند». و مشابه آن در سوره ی مریم: 
مریم / 7: «یا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیى». 
«ای زکریّا! ما بشارت می دهیم تو را به فرزند پسری که نام او یحیی است». 
و در داستان مریم: 
مریم / 19-16: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَکاناً شَرْقِیًّا فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا قالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا». 
«یاد کن در این کتاب، مریم را هنگامی که دوری گزید از خانواده ی خود در مکانی شرقی و برای خود پوششی برگرفت. سپس ما روح خویش را نزد او فرستادیم تا بر وی به صورت بشری موزون، نمایان شد. 
مریم گفت اگر تقوا داری، من از تو به خدای مهربان پناه می برم. وی گفت همانا من فرستاده ی پروردگار تو هستم تا به تو پسری پاک عطا کنم». 
ـ نخست این نکته را بگوییم که از این آیات در می یابیم که گفتگو با فرشتگان، ویژه ی انبیاء نیست، زیرا حضرت مریم پیغمبر نبود؛ کسانی را که از گفتگوی ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین، با فرشتگان در شگفتند باید به این آیات رهنمون کرد. 
ـ روح ظاهراً یکی از فرشتگان یا از بزرگان آنها یا مخلوقی است شبیه آنان؛ در روایات اختلاف هایی در این موارد وجود دارد. اگر همان روح الامین باشد جبرئیل است؛ چه بسا این موضوع نیز از آیات بهتر استظهار گردد. 
باری، این روح ـ علیه السلام ـ ، به صورت انسان بر مریم ظاهر شد. یعنی وسیله ی تحقّق جنین عیسی علیه صلوات الله در رحم حضرت مریم، همین ملک بود که به صورت انسان ظاهر شد. 
و چنان در پیدایش عیسی تأثیر دارد که می گوید: «لِاَهَبَ...» تا من عطا کنم به تو... 
این مقام فاعلیّت فرشته، خود یک نوع خلق کردن است منتهی وساطت در آفرینش چنانکه خود حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ نیز «خلق» می فرمود؛ و این مقام بسیار سترگی است. 
باری، سرانجام کسی به عنوان «واهب عیسی ـ علیه السلام ـ» وجود دارد که یک گونه فاعلیّت و تأثیر، در این امر می داشته است پس معلوم می گردد که بین فرشتگان؛ یا روح که از سنخ آنهاست، چنین کارهایی نیز وجود دارد و این یکی از مصادیق خوارق عادت است و فاعلش فرشتگانند. 
پس معنای پذیرفتن اعجاز، نفیِ فاعلی غیر از خدا نیست؛ بلکه ممکن است وسائطی در میان وجود داشته باشد از جمله ملائکه. 
ـ نکته ی دیگری که می توان از این آیات دریافت این است که فرشتگان یا دست کم برخی فرشتگان هستند که می توانند به صورت بشر ظاهر شوند. نیز به طور ضمنی می توان دریافت که تعبیر «رسالت» در امور تکوینی نیز بکار می رود زیرا در آیه؛ روح می گوید: 
مریم / 19: «إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ». 
و وساطت در عمل نیز، یکنوع رسالت است. 
به عبارت دیگر: رسالت یکبار ابلاغ پیام است و یکبار انجام کار. 
در داستان لوط در سوره ی هود می فرمود: 
هود / 81: «إنّا رُسُلُ رَبِّکَ». 
که آنهم رسالت بود. 
باری، مجموع این آیات مربوط به فرشتگان، دلالت دارد بر اینکه در میان ملائکه، برخی حاملان عرش هستند یا در اطراف آن می باشند؛ برخی دیگر وحی را به پیامبران می رسانند؛ بعضی، تدبیر امور عالم به دست آنها انجام می شود از جمله قبض روح می کنند، اعمال را می نویسند؛ به مؤمنین بشارت می دهند و... این ها همه مربوط به عالم دنیا بوده؛ از این عالم به بعد چطور؟ 
باید گفت: ملائکه در عالم برزخ هم هستند؛ زیرا وقتی که ملائکه ای وجود دارد که در حال احتضار بر مؤمنین بشارت می دهند؛ می دانیم که احتضار هنگامی است که چشم انسان به عالم برزخ باز می شود. 
در قیامت نیز فرشتگان وجود دارند؛ دسته ای از فرشتگان در بهشت جای دارند که به مؤمنان درود می فرستند: 
زمر / 73: «وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ». 
«نگاهبانان بهشت به آنان می گویند: درود بر شما، خوش آمدید». دسته ای دیگر به استقبال مؤمنان می روند: 
انبیاء / 103: «وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ هذا یَوْمُکُمُ». 
«و فرشتگان به پیشباز آنان می روند (و به آنان می گویند:) امروز، روز شماست». دسته ای نیز، مسؤولان دوزخ اند؛ و از چیزهای عجیب که پذیرش آن علامت ایمان شناخته شده است و ردّ آن نشانه ی نفاق؛ عدد مسؤولان و موکّلان دوزخ است که 19 تن می باشند: 
مدّثر / 30: «عَلَیْها تِسْعَةَ عَشَرَ». 
«بر آن (موکّل اند) 19 نفر». 
گویا این مطلب در کتب آسمانی قبل از قرآن سترگ نیز بوده است و اهل کتاب آن را می دانستند زیرا نزد پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ آمده و عدد آن را پرسیده بوده اند تا ببینند پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ می دانسته است یا نه. 
باری، این فرشتگان به نام: 
تحریم / 6: «مَلائِکَةٌ غِلاظٌ و شِدادٌ». 
نامیده شده اند. 
البته ممکن است که این 19 تن، فرماندهان دوزخ باشند و زیر دست هر یک هزاران فرشته ی دیگر، وجود داشته باشند. 
ضمناً از آیات مربوط دریافته می شود که فرشته ای نیز وجود دارد که اختیاردار کُلّ دوزخ و نامش مالک است. 
زخرف / 77: «وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ». 
«و بانگ برداشتند: ای مالک (بگو) پروردگارت کار ما را یکسره کند؛ گفت: شما ماندگارید!». 
امّا از مجموع این آیات، چیزی در مورد نوع خلقت فرشتگان به دست نمی آید. انسان و جنّ را می فرماید که از چه خلق شده اند امّا فرشتگان را نمی گوید. 
شاید بتوان استظهار کرد که فرشتگان مادّه ی قبلی ندارند امّا جنّ و انس موجوداتی جسمانی هستند که از مادّه خلق شده اند. 
بلکه شاید هم بتوان از آیه ی: 
بنی اسرائیل / 85: «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی». 
استظهار کرد که روح، نه روح انسانی بلکه دارای حقیقت ویژه ای است که امر الهی است. 
بر این اساس شاید بتوان دریافت که فرشتگان موجودهای جسمانی نیستند و منطبق اند بر آنچه که در فلسفه «مجرّد» می نامیم. و ممکن است مجرّد برزخی یا مجرّد تامّ عقلانی باشند؛ و یا چه بسا به حسب مراتب، فرق کنند: برخی، فرشتگان برزخی؛ مجرّد برزخی باشند یعنی شکل و قیافه داشته باشند و خواص ماده را نیز، آن طور که در روایات آمده است که نکیر و منکر، به صورت های مختلف به دیده ی مرده، ظاهر می شوند؛ و برخی نیز ممکن است مجرّد تام باشند. 
به هر حال، شاهد قطعی از آیات نداریم. 
اگر این شواهد ظنّی را بتوان جمع بندی کرد؛ می توان گفت تعبیر: 
فاطر / 1: «أُولِی أَجْنِحَةٍ». 
نیز در مورد فرشتگان، تعبیر کنایی است همانگونه که وقتی می فرماید: 
فجر / 22: «وَ جاءَ رَبُّکَ». 
«خدایت آمد»؛ تعبیر آمدن در مورد خدا را با قرینه درمی یابیم که تعبیر مجازی است؛ همان طور هم «صاحبان بالها» را در مورد فرشتگان می توانیم بگوییم یعنی مراتب نزول و عروج. چون نزول از عالم بالا انجام می گیرد و یا عروج به سوی عالم بالا؛ پس وسیله ی آن هم باید مناسب باشد؛ نه اینکه براستی بال جسمانی مراد باشد. اگر نزول و عروج، معنوی است (که استظهار آن بعید نیست)؛ می توان گفت که این بالها نیز وسیله ی نزول و عروج یعنی نشانه ی یارایی فرشتگان است بر نزول و عروج. آنگاه؛ می توان دریافت که در داشتن این یارایی و قدرت؛ فرشتگان با هم فرق دارند: برخی ضعیف ترند، دو بال دارند و آنها که قویترند سه بال و چهار بال و: 
فاطر / 1: « ... یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ ... 
... او هر چه بخواهد درآفرینش می افزاید...».




      

از احادیث چنین بر می‌آید که در زمان سلیمان پیامبر (علیه السلام) گروهی در کشور او به عمل سحر و جادوگری پرداختند. سلیمان دستور داد تمام نوشته‌ها و اوراق آن‌ها را جمع آوری کرده، در محل مخصوصی نگه داری کنند. این نگه داری شاید به خاطر آن بوده که مطالب مفیدی برای دفع سحر ساحران در میان آن‌ها وجود داشته است.

 


 

سلیمان نبی
پس از وفات حضرت سلیمان، گروهی آن‌ها را بیرون آورده و شروع به اشاعه و تعلیم سحر کردند، بعضی از این موقعیت استفاده کرده و گفتند سلیمان اصلاً پیامبر نبوده، بلکه به کمک همین سحر و جادوگری‌ها بر کشورش مسلّط شد و امور خارق‌العاده انجام می‌داد!

گروهی از بنی اسرائیل هم از آن‌ها تبعیت کردند و سخت به جادوگری دل بستند، تا آن جا که دست از تورات نیز برداشتند.

هنگامی که پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) ظهور کرد و ضمن آیات قرآن اعلام نمود، سلیمان از پیامبران خدا بود، بعضی از احبار و علمای یهود گفتند: از محمد تعجّب نمی‌کنید که می‌گوید سلیمان پیامبر است، در صورتی که او ساحر بوده است؟!

این گفتار یهود علاوه بر این که تهمت و افترای بزرگی نسبت به این پیامبر الاهی محسوب می‌شد، لازمه‌اش تکفیر سلیمان (علیه السلام) بود؛ زیرا طبق گفته‌ی آنان سلیمان(علیه السلام) مرد ساحری بوده که خود را به دروغ پیامبر خوانده و این عمل موجب کفر است.

پس در سرزمین بابل چون سحر و جادوگری به اوج خود رسید و باعث ناراحتی و ایذای مردم گردیده بود، خداوند دو فرشته را به صورت انسان مأمور ساخت که عوامل سحر و طریق ابطال آن را به مردم بیاموزند، تا بتوانند خود را از شر ساحران بر کنار دارند

 

 

آیات ذیل به آن‌ها پاسخ می‌گوید: ”و (یهود) از آنچه شیاطین در عصر سلیمان بر مردم می‌خواندند پیروی کردند. سلیمان هرگز (دست به سحر نیالود و) کافر نشد ولی شیاطین کفر ورزیدند و به مردم سحر آموختند. و (نیز یهود) از آنچه بر دو فرشته بابل «هاروت» و «ماروت»، نازل شد پیروی کردند. (آن دو، راه سحر کردن را، برای آشنایی با طرز ابطال آن، به مردم یاد می‌دادند. و) به هیچ کس چیزی یاد نمی‌دادند، مگر این که از پیش به او می‌گفتند: «ما وسیله آزمایشیم کافر نشو! (و از این تعلیمات، سوء استفاده نکن!)» ولی آن‌ها از آن دو فرشته، مطالبی را می‌آموختند که بتوانند به وسیله آن، میان مرد و همسرش جدایی بیفکنند ولی هیچ گاه نمی‌توانند بدون اجازه خداوند، به انسانی زیان برسانند. آن‌ها قسمت‌هایی را فرا می‌گرفتند که به آنان زیان می‌رسانید و نفعی نمی‌داد. و مسلماً می‌دانستند هر کسی خریدار این گونه متاع باشد، در آخرت بهره‌ای نخواهد داشت. و چه زشت و ناپسند بود آنچه خود را به آن فروختند، اگر می‌دانستند”‌.[1]

 

این دو فرشته زمانی به میان مردم آمدند که بازار سحر داغ بود و مردم گرفتار چنگال ساحران، آن‌ها مردم را به طرز ابطال سحر ساحران آشنا ساختند، ولی از آن جا که خنثی کردن یک مطلب (همانند خنثی کردن یک بمب) فرع بر این است که انسان نخست از خود آن مطلب آگاه باشد و بعد طرز خنثی کردن آن را یاد بگیرد، ناچار بودند فوت و فن سحر را قبلاً شرح دهند، اما سوء استفاده کنندگان یهود همین را وسیله قرار دادند برای اشاعه هر چه بیشتر سحر و تا آن جا پیش رفتند که پیامبر بزرگ الاهی، حضرت سلیمان را نیز متهم ساختند که اگر عوامل طبیعی به فرمان او است، یا جن و انس از او فرمان می‌برند همه مولود سحر است.

پس در سرزمین بابل چون سحر و جادوگری به اوج خود رسید و باعث ناراحتی و ایذای مردم گردیده بود، خداوند دو فرشته را به صورت انسان مأمور ساخت که عوامل سحر و طریق ابطال آن را به مردم بیاموزند، تا بتوانند خود را از شر ساحران بر کنار دارند.

 

در نتیجه

تعلیم سحر به انسان‌های آن زمان برای از بین بردن سحر ساحران بوده است و چنین تعلیمی گناه و حرام نیست، تا این شبهه پیش آید که اگر فرشتگان معصوم اند و مرتکب گناه نمی‌شوند، پس تعلیم سحر توسط هاروت و ماروت چگونه قابل توجیه است؟[2]

 

پی نوشت ها :

[1] . بقره، 102,

[2] . مراجعه شود به نمایه شماره 2022 (سایت اسلام کوئست: 2068).




      

قویترین انرژی موجود در عالم فیزیکی است که برای بیدار ساختن و کنترل آن تمرینات زیاد و عبادات بی دریغ لازم است. کندالینی انرژی پنهانی است که در نهاد انسان قرار داده شده  است. بزرگترین و قویترین انرژی روحانی یا همان نیروی حیات است که ما انسانها و عالم ما را خلق کرده است.
قدرتمندترین انرژی خانه جهان هستی در وجود شما و سراسر گیتی به سر می برد.
جایگاه کندالینی در چاکرای ریشه است که شما را به زمین وصل می کند.
نامهای دیگر آن » آتش کندالینی»  Kundalini Fire و » افعی نور» Serpent of Light است که بدن را تصفیه کرده و نیروی شفابخشی است که هر دردی را درمان می کند.
انرژی کندالینی با آگاهی بیدار می شود. آگاهی از وجود خود و درک جریان هستی. این انرژی به صورت پنهان ( یا ماری که چمبره زده و خواب است) در زیر استخوان دنبالچه و در دهانه مقعد (چاکرای ریشه) خوابیده است و منتظر فرصتی برای برخاستن می باشد.انرژی کندالینی در همه نوع بشر وجود دارد اما نه به مقدار یکسان و قوی ترین انرژی فرا طبیعی است.

 

بیشترین اطلاعات درباره کندالینی از هندوستان سرچشمه گرفته و علم پزشکی امروز در حال بررسی و مطالعه این انرژی حیات بخش است.

 

کندالینی در زبان سنسکریت به معنی » مونثی که حلقه زده» می باشد. معنای آن این است که انرژی کندالینی  یک انرژی مونث است که انسان را به اصل و زادگاه خود برمیگرداند. انرژی قدرتمند و آرامش بخشی است که به ماری چمبره زده تشبیه شده است. وقتی شما از نظر روحی تکامل پیدا می کنید این انرژی آهسته آهسته از روی جایگاهش در چاکرای ریشه برخاسته و و مانند ماری به سمت بالا می خزد و سر راه خود از همه چاکراها عبور کرده آنها را یکایک با قدرت خود باز می کند. این انرژی ماورای طبیعه  به بالای ستون مهره ها سفر کرده همه نقاط آن را ترمیم می کند و در نتیجه همه چاکراها را به سرحد قدرت خود می رساند.

 

انرژی کندالینی حاصل رسیدن به «خود آگاهی» است که این فرایند با چرخه خورشید و انرژی مذکر خورشید منظم می شود. انرژی کندالینی تنها انرژی حیات نیست بلکه انرژی جن_سی نیز هست. اما این انرژی جن_سی قدرت ترمیم ذهن- جسم و روح را داراست.

علائم بیدار شدن کندالینی:

بیدار شدن این انرژی سبب تغییرات عمده ای در زندگی خواهد شد که شما را قادر خواهد ساخت دید وسیعی پیدا کنید و به نهایت خلاقیت و انرژی دست یابید. کندالینی منشا خلاقیت در عالم است. به این ترتیب خواهید توانست آرزوهای خود را به واقعیت تبدیل کنید.

بیدار شدن کندالینی همراه با تجربیات عجیب و احساسهای جدید است از جمله سوزش و سوزن سوزن شدن زیر پوست مانند وقتی که یک دسته مورچه روی پوست راه می روند . ممکن است حس کنید موجودی از شما بالا می رود- همچنین خارشهای پوستی و لرزش عضلات- گرفتگی غضلات و ضعف شدید بدنی از برخی علائم آن هستند.ممکن است صداهای عجیبی بشنوید که از دوردستها می آید یا صدای فرشتگان نگهبان خود را بشنوید که با یکدیگر یا شما صحبت می کنند.

 

فشار عصبی روی شما بیش از هر زمان دیگری خواهد بود و برای همین است که اکثر داوطلبان از خیر آن گذشته و تصور می کنند که مدیتیشن و یوگا هیچ کمکی به کاهش استرس آنها نکرده است!! در حالیکه به جای مهمی رسیده اند و کندالینی در حال تکان خوردن و بیدار شدن است.
ممکن است سوزش یا سوزن سوزن شدن در ناحیه چاکرای ششم ( میان دو ابرو) یا چاکرای هفتم ( فرق سر) حس شود.

به یاد داشته باشید که کندالینی اصولا یک انرژی بسیار داغ و پرحرارت است و ممکن است احساس گرگرفتگی شدید و گرم شدن ناگهانی و بی دلیل به شما دست دهد.
حتی ممکن است در جریان باز شدن چاکراها دچار استفراغ یا اسهال بدون دلیل شوید که ماهها طول بکشد.

برخاستن کامل انرژی کندالینی ممکن است برای برخی ماهها طول بکشد و برای برخی سالها. وقتی کندالینی کاملا بر می خیزد و روی دم خود می ایستد سرش در چاکرای هفتم قرار دارد و همه چاکرای قبلی را گشوده است. تا زمانیکه همه چاکراها پاکسازی نشده باشند و مسیر عبور کندالینی باز نشده باشد امکان بیدار شدن کامل آن وجود ندارد. به همین جهت است که ممکن است مدتهای طولانی بگذرد تا تمام آلودگیهای یک چاکرا تخلیه شود.

چطور می توانید کندالینی را بیدار کنید؟

روشهای گوناگونی برای پاکسازی و تصفیه چاکراها وجود دارند که کمک می کنند آلودگیها و موانع چاکراها را دور بریزید و راه گردش کندالینی را باز کنید.
یکی از این روشها تمرینات یوگا است که با مدیتشن چاکراها همراه است.
گاهی ممکن است کندالینی به طور تصادفی در اثر یک اتفاق ناهنجار و دلخراش در شما بیدار شود. برخی افراد وقتی در خطر مرگ قرار می گیرند کندالینی آنها بیدار می شود و انرژی خارق العاده ای از خود ساطع می کنند و ممکن است دست به کارهای خارق العاده بزنند تا خود و دیگران را از خطر نجات دهند.

آنچه باید بدانید این است که اگرچه کندالینی یک انرژی درمانگر و مثبت است اما ممکن است باعث بروز حوادث ناخوشایندی در زندگی شما شود. در طول مدتی که عبادت و یوگا انجام می دهید احتمال دارد که کندالینی از کنترل خارج شده و تاثیرات مخربی روی شما بگذارد از این رو تعجب نکنید اگر کنترل افکار و اعمالتان را از دست دادید و از خواب و خوراک افتادید یا مریض شدید.

کندالینی چطور برمی خیزد؟همانطور که قبلا اشاره کردیم کندالینی یک انرژی مونث  است که بر اثر تمرینات صحیح و مداوم از مسیر «نادی اصلی» که» سوشومنا » نام دارد به سمت بالا بر می خیزد و راس آن در فرق سر و چاکرای هفتم قرار می گیرد. چاکرای تاج یا هفتم حاوی انرژی مذکر است و  بر اثر ادغام انرژیهای کندالینی و چاکرای تاج در محدوده جمجمه یک لقاح داخلی صورت می گیرد که سبب باز شدن چشم سوم نیز می شود.

نادیها چه هستند؟نادیها Nadis در بدن غیر فیزیکی مانند اعصاب عمل می کنند وبه جای پیامهای عصبی – انرژی را از انتهای ستون فقرات به مغز می رسانند. تعداد نادیها در بدن بسیار زیاد است که از آن میان 3 نادی را از همه اصلی تر دانسته اند.

ایدا نادی Ida Nadi: حاوی انرژی مونث است و مانند ستونی در سمت چپ ستون فقرات قرار گرفته.
پینگالا نادیPingala Nadi: حاوی انرژی مذکر است و در سمت راست ستون فقرات قرار دارد.
سوشومنا نادی Sushumna Nadi: نادی اصلی و مرکزی است که درست منطبق با ستون فقرات بوده چاکرای ریشه را به چاکرای تاج متصل می کند. انرژی مانند الکتریسیته از روی نادیها حرکت می کنند.از آنجا که ایدا و پینگالا حاوی انرژیهای مخالف هستند در نقاطی به هم جذب می شوند و تقاطع درست می کنند که در محل این تقاطعها در بدن چاکراها به وجود می آیند.

کندالینی در اصل این دو انرژی را متحد کرده و از یک شریان اصلی به نام سوشومنا جاری می گرداند که در چاکرای تاج به هم می رسند و یک حلقه را تشکیل می دهند. ادغام شدن این دو جریان انرژی سبب فعال شدن غده پینه آل در بخش اپی فیز مغز و ترشح هورمون ملاتونین می شود . این مایع شیرین مزه و حاصل لقاح انرژی در بدن است و همان آب حیات یا سنگ فیلسوفانی است که کیمیاگران توصیف کرده اند. این نکتار خدایان در متون باستانی به نام آمریت ( بی مرگی) نیز شناخته شده است. داشتن آن به منظره بی نیازی از خوراکیها و نوشیدنیهای عالم است. داشتن این قدرت به منظره قدرت خلق هر چیز از عدم و شکستن همه قوانین عالم فیزیکی و برخاستن ماورای طبیعت است.

 با تحت کنترل داشتن انرژی مونث و مذکر است که یک کیمیاگر می تواند به کمال رسیده و بر همه انرژیهای طبیعت حکمرانی کند.


چطور می توان به بیدار شدن کندالینی کمک کرد؟پرهیز از مخدرات و الکل و داروها- افزایش مدیتیشن مخصوصا مدیتیشن مخصوص کندالینی و مخصوص چاکراها- یوگا- ماساژ و مصرف سبزیجات و میوه ها به جای گوشتها و غذاهای چرب .

سوالاتی برای تفکر:

هیچ می دانید چرا ضحاک که اینقدر از او بد گفته اند دو مار کندالینی روی شانه هایش داشت؟

چگونه ضحاک هزاران سال عمر کرد و به روایتی هنوز در دماوند زنده است؟

چه کسی به ضحاک کمک کرد تا انرژی کندالینی او بیدار شود؟ این شخص نماد چه چیزی در ادیان الهی است؟




      

در جاییکه تصویر سازی ذهنی از ذهن و قوه تصور برای اهداف خلاق و خوددرمانی استفاده می کند, هدف اصلی مراقه عبارت است از پیوستن به وجود الهی روح. این زمانی ممکن می شود که ذهن آرام است . تمام روش های مراقبه خلاق به این آرام سازی ذهن منتهی میشوند. با آرام شدن ذهن , مراقبه به شخصیت امکان میدهد با روح تماس یابد , و واسطه ای برای ابراز او و تدارک ببیند. 
ذهن به تنهایی نمی تواند بیشتر از آنکه آفریدگار یا سرچشمه حیات را می شناسد , وجود الهی را بشناسد. از این رو مشکل تعریف این حقیقت جاودانه است . شرطی شدن ذهن مانعی در برابر پیوستن ما به وجود الهی است. بنابراین لازم است ذهن تربیت شود, پالایش شود (در حس تغییر تمرکز آن از ((من)) به روح ) و سر انجام تعالی بابد . مراقبه زمانی متعالی است که ما را از محدودیتهای ذهن , از افکار , فراتر برد تا با آن کسی که واقعا هستیم (وجود الهی ) مواجه شویم . این هدف و مقصد مراقبه است. 
در حالت مراقبه ذهن وانهاده می شود و فعالیت الکتریکی پوسته مغز با خروج از حالت هشیاری روزانه (امواج بتا) حالت جدیدی میگیرد که به حالت خواب ( امواج دلتا ) با حالت بین خواب و بیداری (امواج آلفا ) نزدیک است.
فعالیت های جسمانی نظیر تنفس تپش قلب , که تحت نظارت اعصاب خودمختار قرار دارند به نحوی چشمگیر کاهش می بایند. این به خودآگاهی ما امکان می دهد از سطوح جسمانی و مادی به سطوح لطیف روی آورد و نهایتا به خودآگاهی روح بپیوندد . اغلب مراقبه کنندگان این حالت را در شکل وجد و سرور حس میکنند.
پژوهشها نشان داده اند که مراقبه علاوه بر اینکه برای بدن مفید است , در رفع استرس نیز بسیار موثر است. به همین دلیل مراقبه امروزه جزئی از برنامه های مدیریت استرس وانهادگی است . این آثار مثبت مراقبه در سطوح ذهن و عواطف به عمل می پردازد تا انرژی های منفی ذخیره شده و دیگر اشکال ناخواسته انرژی را رها سازد . همان طور که قبلا دیده ایم , ممکن است عواطف سرکوب شده و اشکال ذهنی در هر بخشی از کالبد جسمانی و چاکراها ذخیره شوند. مراقبه این نیرو را دارد که این انرژی ها را خارج و جریان تازه ای از انرژی را وارد سازد. چنین رهاسازیهای انرژی به شکل کاملا طبیعیروی می دهند و در این مواقع هیچ زنگ هشداری نواخته نمی شود.
مراقبه کنندگان همچنین افزایش میزان شادابی , درمان عمده ناراحتی های جسمانی , و بازگشت به تعادل , سبکباری و تندرستی سخن می گویند. این ناشی از این حقیقت است که مراقبه با یک هدف روحانی , تکه هایی را که ذهن را پریشان می سازد دگرگون می کند.

 

یه مرحله مراقبه:
ما در حالت مراقبه کاملا هشیاریم , اما ذهن تا حد ممکن آرام و ساکن است . اگر نماز را نوعی گفتگو بدانیم در این صورت مراقبه نوعی شنیدن خواهد بود . در این معنا شخص مراقبه کننده هیچ گفتگویی نمی کند بلکه صرفا آرام و شکیبا می نشیند. مهمترین جنبه تمرین مراقبه , در خد آن حالت قرار داشتن است نه انتظار برخی منافع و مزایا را کشیدن.
مراقبه حالتی از بودن است نه حالتی از انتظار کشیدن.
اگر برای مراقبه سه مرحله قائل شویم , درک آن راحت تر صورت خواهد گرفت . نخستین مرحله مراقبه تمرکز (concentration) یا یافتن یک نقطهکانونی برای ذهن است . اگر ذهن در حالتی آسوده متمرکز باشد می توانید به مرحله دوم , ژرف اندیشی (contemplation) پای نهید . این زمانی حاصل می شود که در تمرکز شما خللی ایجاد نشود و خود بخود تداوم یابد. در این مرحله ذهن هنوز درگیر ماجراست اما فعالیت آن بتدریج با گذر افکار و دیگر مشغولیات ذهنی کمتر می شود. این حالت دارای نیرو و آرامشی بسیار است و در این مرحله منافع درمانی بسیاری حاصل می شود.
با تمرین بیشتر , ذهن کاملا آرام و ارتباط با خودآگاهی روحی برقرار خواهد شد. سومین مرحله در یوگا به سامادهی (samadhi) حالت خوشی و نشاط ناشی از یکی بودن , معروف است. سامادهی حالت طبیعی مراقبه است.
انرژی درمانگران مترقی به هنگام انرژی درمانی به حالت بسیار مشابهی وارد می شوند و به نظر می رسد که قادرند این حالت ویژه ذهن را به بیمار انتقال دهند. پژوهشگرانی چون سی . ام کید, نشان داده اند که این پدیده به هنگام انرژی درمانی از راه دور نیز رخ می دهد. پژوهش هایی که در مورد انرژی درمان گری چون اولگاورل در امریکا صورت گرفته است , یافته های کید را تایید می کند.

روش های گوناگون مراقبه
 
مراقبه با پی گیری تنفس:
در وضعیت مراقبه بنشینید. بگذارید بدن تان سه دفعه به آرامی از سمتی به سمت دیگر نوسان در آید تا به یک نقطه تعادل برسد.
بدنتان بویژه گردن و شانه هایتان را وانهاده سازید . بررسی کنید که دیگر بخشهای آن سفت و منقبض نباشد.
شش بار دم آهسته و طبیعی انجام دهید . نفس تان را مورد توجه قرار دهید. توجه کنید که چگونه نفس خود را تو می دهید, سپس مکث کنید و در پایان آن را بیرون می دهید. تنفس طبیعی خود را دنبال کنید.
اگر ذهنتان از موضوع منحرف شود با ملایمت تمرکز را بر تنفس تان بازگردانید.
این تمرین را به مدت پنج دقیقه ادامه دهید. پس از تقویت تمرکزتان , این زمان را به هشت یا ده دقیقه افزایش دهید, پس از چند هفته به 20 تا 30 دقیقه برسانید.

مراقبه با چاکرای قلب:
به مانند تمرین قبل برای مراقبه آماده شوید. به طور طبیعی تنفس کنید . ذهن تان را بر چاکرای قلب متمرکز سازید . ارمان معنوی شما در اینجا ساکن است. بدون داشتن هیچ انتظاری بدانید در حال وارد شدن به مکان مقدس خود هستید تا با وجود الهی خود به سر برید.
با دارا بودن چنین تمرکزی به پرده نمایش درونی خود بنگرید و منتظر بمانید. آرام و در آرامش باشید. بگذارید تمام افکار بدون اینکه در برابر آنها مقاومت کنید یا بر آنها متمرکز شوید وارد شوند. آنها را از بیرون ملاحظه کنید چنانچه گویی به یک نهر روان می نگرید . در مورد درد یا هر حس دیگری که دارید نیز اینگونه عمل کنید . بگذارید تمام انرژی هایی از این دست بگذرند و بروند . اگر ذهن شما دچار پریشانی شود , تمرکز آنرا به چاکرای قلب خود باز گردانید و به کار خود ادامه دهید.
پس از به پایان رسیدن جلسه مراقبه به آرامی و با اراده خود به درون بدن تان باز گردید . در مورد آنچه در اطرافتان می گذرد, پاها و تماس تان با زمین هشار باشید. هوا را تنفس کنید. سپاسگذاری کنید. بگذارید به هشیاری طبیعی خود بازگردید.
جلسات را از پنج دقیقه شروع کنید و مدت آنها را به 20 تا 30 دقیقه برسانید.
مراقبه با نجوای اوم (om):
در هندوستان ((اوم)) واژه مقدسی در زبان سانسکریت به شمار می رود که گفته می شود صدایی آسمانی است که تمام مخلوقات را بر می انگیزد . منظور از کلمه که در انجیل یوحنا به آن اشاره شده همین است. برای تلفظ این واژه دهان باز میشود و ضدای (( آ )) از انتهای گلو خارج می گردد . این صدا در ادام به (( او )) تبدیل می شود تا اینکه شما بتدریج دهانتان را با گفتن (( م )) می بندید و یک (( هام )) کشیده به صدا در می آورید. می توانید ملاحظه کنید که ((اوم)) شامل تمام اصوانتی است که در حنجره انسان ایجاد می شود.
در وضعیت مراقبه خود بنشینید و واژه (( اوم )) را با صدای بلند یا زیر لب سر دهید. بر تمام این صدا از آغاز تا پایان متمرکز شوید.
پس از کسب مهارت کافی در پی گیری (( اوم )) می توانید این صدا را با تمکز بر چاکرای پشانی خارج سازید. برای انجام این کار تصور کنید که این صدا از چاکرای پیشانی خارج و جذب چاکرای پیشانی می شود. این نوع روش پیشرفته مراقبه است.

مراقبه به منظور رفع انسداد و بازکردن چاکراها
بعد از اینکه انجام تمرینات مراقبه برایتان راحت و آسان شد , شاید دوست داشته باشید دیگر روش پیشرفته مراقبه را که ساتیا سای بابا پیشنهاد کرده است امتحان کنید. انرژی های حاصل از این نوع مراقبه در یک زمان واحد در چندین سطح عمل میکنند. آنها کمک میکنند انسداد چاکراها بویژه چاکرای قلب , گلو , و پیشانی رفع و این چاکراها باز شوند.

مراقبه با شعله شمع:
با در دسترس قرار دادن شمع و کبریتی در پیش روی خود در وضعیت مراقبه بنشینید . شمع را روشن کنید و آن را وقف آرمان معنوی خود بکنید.
بدن و تنفس تان را متعادل سازید.
اکنون به دقت به شعله شمع بنگرید . هاله اطراف نور شمع را مورد توجه قرار دهید. چشمتان را ببندید و کل آن شعله و ور را در درون چاکرای پیشانی خود ببینید. ببینید که آن شعله این مرکز را روشن می سازد و آن را به آرامی می گشاید.
بگذارید که آن شعله به آهستگی به پایین به درون چاکرای قلب حرکت کند. ببینید که چاکرای قلب را با نور خود شستشو می دهد , و آن را بملایمت باز میکند. تمام تاریکیها قلب را ترک می گویند. اکنون این نور گسترده تر می شود تا سرتاسر سینه را انباشته سازد, در همان زمان به شانه ها و از آنجا به دست های شما تسری می یابد. نور موجود در قلب باشدت بیشتری گسترده می شود و از بدن سراپا روشن شما به پیرامون شما می درخشد و نور می پراکند.
بگذارید این نور اتاقی را که در آنجا نشسته اید انباشته سازد . بگذارید باز هم گسترش یابد تا عزیزات بستگان , دوستان , همکاران , دشمنان و رقیبان , افراد ناآشنا و غریبه و سرانجام تمام مخلوقات و خود سیاره زمین را فراگیرد . بگذارید این نور همه چیز را انباشته و درخشان سازد.
در این نور منتظر بمانید . در این نور باشید. این نور روح , نور منشا همه چیزها و انرژی هاست. از آرمان معنوی خود به سبب ارزانی داشتن این نور تشکر کنید. همانند تمرینات قبلی مراقبه به بدن خود بازگردید.

 

متافیزیک

 

نوشته جک آنجلو 




      

چرا ابلیس به محض سرپیچی از دستور خداوند، از درگاه الهی رانده شد، ولی در اعتراض فرشتگان به اصل خلقت انسان، چنین اتفاقی نیفتاد؟

 

پاسخ :

در هر مسئله ای، پرسش به سه منظور صورت می گیرد: یا به منظور یاد گرفتن و بالا بردن علم و معرفت است یا برای امتحان و آزمایش است یا به قصد اعتراض و انکار و تکبر ورزیدن.

پرسش فرشتگان از نوع نخست بود، نه از باب اعتراض و انکار. در حقیقت، فرشتگان می خواستند آگاهی بیشتری درباره موجودی به نام انسان داشته باشند. از این رو، وقتی خدا انسان را به آنها معرفی کرد، فرشتگان در برابر وی تعظیم کردند و گفتند: «قَالُواْ سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ ؛تو (از هر نقص و عیبى) منزّهى، ما را دانشى جز آنچه خود به ما آموخته‏اى نیست حقّا تویى که دانا و حکیمى .» (بقره: 32)

از سوی دیگر، فرشتگان مانند انسان و جن از خود اختیاری ندارند تا از فرمان خدا سرپیچی کنند، بلکه موجوداتی معصوم و از معصیت و شقاوت به دورند. آنان فقط برای عبادت و اطاعت از خداوند آفریده شده اند و برخلاف خواست خداوند سبحان کاری نمی کنند، چنان که خداوند در آیه ای از قرآن می فرماید:

«.... لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُ?ْمَرُونَ : خداى را در آنچه به آنان فرماید نافرمانى نکنند و هر چه فرمایندشان همان کنند.(تحریم: 6)

 

 

 

امیرم?منان، علی علیه السلام نیز می فرماید:

فَلَیْسَ فِیهِمْ فَتْرَةٌ، وَ لَا عِنْدَهُمْ غَفْلَةٌ، وَ لَا فِیهِمْ مَعْصِیَةٌ.1

در فرشتگان نه سستی است و نه غفلت و نه نافرمانی و گناهی از آنها سر می زند.

ابلیس برای خود شرافت ذاتی قائل بود و با این بیان، خودخواهی و استقلال ذاتی خویش را به اثبات رساند. ازاین رو، ذات کبریای خداوند بزرگ را نادیده گرفت و خود را در برابر آفریدگار، موجودی مستقل و مانند او دانست

آن حضرت در روایتی دیگر می فرماید:

جَعَلَهُمُ اللّهُ أَهْلَ الْأَمَانَةِ عَلَی وَحْیِهِ... وَ عَصَمَهُمْ مِنْ رَیْبِ الشُّبُهَاتِ فَمَا مِنْهُمْ زَائِغٌ عَنْ سَبیلِ مَرْضَاتِهِ.2

خداوند، فرشتگان را امین وحی خود قرار داده... و آنها را از هرگونه شک و تردید دور داشته است که هیچ کدام از فرشتگان از راه رضای حق منحرف نمی شوند.

اما مخالفت و اعتراض ابلیس به قصد انکار و از روی تکبر و خودخواهی بود. خداوند در قرآن کریم می فرماید:

وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ ؛ و (به یاد آر) هنگامى که به فرشتگان گفتیم: به آدم سجده کنید و خضوع نمایید. همه سجده کردند جز ابلیس که سرباز زد و تکبّر ورزید و او از کافران بود (که کفر خود را پنهان مى‏داشت)(بقره: 34)

افزون بر این آیه، آیه 75 سوره ص، 31 سوره حجر و 116 سوره طه، بر مستکبر بودن شیطان تصریح دارد.

آن گاه که خداوند از ابلیس پرسید: « قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ 

 

آن گاه که تو را امر کردم چه چیز مانع شد که سجده نکردى؟ » شیطان در پاسخ گفت: «أَنَاْ خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ ؛

 

من از او بهترم مرا از آتش آفریدى و او را از گل، (و آتش از گل بهتر است، و تولّد یافته از بهتر، بهتر) .» (اعراف: 12)

فرشتگان مانند انسان و جن از خود اختیاری ندارند تا از فرمان خدا سرپیچی کنند، بلکه موجوداتی معصوم و از معصیت و شقاوت به دورند. آنان فقط برای عبادت و اطاعت از خداوند آفریده شده اند

جمله «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ»، مبیّن آن است که ابلیس برای خود شرافت ذاتی قائل بود و با این بیان، خودخواهی و استقلال ذاتی خویش را به اثبات رساند. ازاین رو، ذات کبریای خداوند بزرگ را نادیده گرفت و خود را در برابر آفریدگار، موجودی مستقل و مانند او دانست.

در حقیقت، شیطان با این کار، به استکبار با خداوند پرداخت نه آدم. وی با این اعتراض، اصل مالکیت مطلق و حکمت خدا را زیر س?ال برد و انکار کرد. این همان اصلی است که همه گناهان و عصیان ها از آن سرچشمه می گیرد؛ زیرا وقتی از بنده گناهی سر می زند که از بندگی خدای تعالی و مملوکیتش خارج شود و از اینکه ترک گناه بهتر از انکار آن است، اعراض کند، این همان انکار مالکیت مطلق خدا و حکمت اوست.3

حضرت علی علیه السلام در این باره می فرماید:

شیطان، بر آدم علیه السلام به دلیل آفرینش خلقت او از خاک فخر فروخت و با تکیه به اصل خود که از آتش است، دچار تعصب و غرور شد. پس شیطان، دشمن خدا و پیشوای متعصبان و سر سلسله متکبران است که اساس عصبیّت را بنا نهاد و با خداوند در مقام جبروتی اش به ستیز برخاست. لباس خودبزرگ بینی به تن کرد و پوشش فروتنی را کنار گذاشت.4

 

پی نوشت:

1. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، باب 22، ح 6، م?سسه الوفاء، بیروت، 1404 هـ . ق، ج 56، ص175.

2. نهج البلاغه، خطبه 91.

3. نک: تفسیر المیزان، ج 8 ، صص 28 و 29.

4. نهج البلاغه: خطبه 192.




      
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >




گفته : ,

------------------------
:
نظر شما
نام شما:
پست الکترونیک:
وب سایت:
کد تایید:
لطفاً پیام های غیر مرتبط با مطلب این صفحه را از قسمت تماس با ما ارسال کنید